سفارش تبلیغ
صبا ویژن

اهل بیت علیهم السلام

 

 علی علیه السلام اینگونه عدالت را برپا می کرد

عدالت در معارف بشری، کاربرد بسیار وسیعی دارد با توجه به معانی و کاربردهای گوناگون آن در حوزه های زندگی مردم، می توان آن را از زاویه های گوناگون مورد بررسی قرار داد.یکی از حوزه های مورد بررسی «عدالت در حوزه علوم اجتماعی، و وضع قوانین و روابط اجتماعی انسان است.»
قرآن کریم هدف و رسالت پیامبران و امامان علیهم السلام بیان احکام و قوانین الهی و تعلیم و تزکیه برای اقامه عدل و قسط در بین مردم معرفی می کند « و لقد ارسلنا رسلنا بالبینات و انزلنا معهم الکتاب و المیزان لیقوم الناس بالقسط»که موید بر پایی عدالت در حوزه اجتماعی زندگی انسانهاست.
«این مساله (اقامه عدل و داد) با تشکیل حکومت و اجرای احکام و قوانین الهی محقق می شود. البته مردم هستند که در پناه حکومت عدالت را برپا می کنند.»
امام علی علت پذیرش حکومت را جلوگیری از ستم ستمگران معرفی می کند و می فرماید: « سوگند به خدایی که دانه را شکافت اگر خدا از دانشمندان تعهد نگرفته بود
امام علی علت پذیرش حکومت را جلوگیری از ستم ستمگران معرفی می کند و می فرماید: « سوگند به خدایی که دانه را شکافت اگر خدا از دانشمندان تعهد نگرفته بود که در برابر شکم بارگی ستمگران و گرسنگی ستم دیدگان سکوت نکنند مهار شتر خلافت را بر گردنش انداخته و رهایش می ساختم.»
که در برابر شکم بارگی ستمگران و گرسنگی ستم دیدگان سکوت نکنند مهار شتر خلافت را بر گردنش انداخته و رهایش می ساختم.»
بنابراین پذیرش حکومت، ارزش ذاتی ندارد، بلکه ابزاری برای تحقق عدالت می باشد امام علی در این باره می فرماید: « والله لهی احب الی من امرتکم الا ان اقیم حقا و ادفع باطلا...»
امام علی علیه السلام آثار ستمگری را این چنین بیان می کند: « استعمل العدل واحذر العسف والحیف، فان العسف یعود بالجلاء و الحیف یعود الی السیف.»
اما برای ستمگری دو نتیجه برمی شمرد که عبارتند از: الف- آوارگی مردم، ب- جنگ و خونریزی، عدالت در حوزه اجتماعی زندگی مردم، مصداق ها و معانی گوناگون دارد که به چند مورد آن اشاره می کنیم.
1- برپایی حق
حق و باطل دو مفهوم متضاد و متناقض هستند. بودن یکی برابر با نبودن دیگری است. بر پایی حق یکی از مصداق های عدالت است. امام علی علیه السلام« بر پایی حق را عامل عزت مندی و پایداری دین و اصلاح روزگار و دوام حکومت بیان می فرماید.»
2- برقراری عدالت
برقراری مساوات در بهره مندی از واقعیت های گوناگون اقتصادی، سیاسی، علمی و ... یکی دیگر از مصداق های عدالت است. امام یکی از علل عدم اجرای حق را رویگردانی حاکمان از آن معرفی می کند « اما بعد فان الوالی اذا اختلف هواه منعه ذلک کثیرا من العدل.»(9)
برقراری مساوات زمانی پدید می آید که حاکمان خواهش های نفسانی خود را کنترل کرده و از دگرگونی رای و اندیشه خود جلوگیری کنند.
3- توجه یکسان به مردم
این حالت حاکمان یکی از مصداق های عدالت است. برای این که اگر قشری از جامعه مورد توجه حاکمان قرار گیرد دو حالت نامطلوب اجتماعی به وجود می آید که به تداوم حکومت و پایداری زندگی اجتماعی آسیب می رساند این دو حالت عبارتند از:
1- سوء استفاده قشر مورد توجه از موقعیت حکومت.
2- فراموش شدن بقیه اقشار جامعه و ناامیدی آنها از اجرای عدالت به وسیله حاکمان.
امام علیعلیه السلام به محمدبن ابی بکر توصیه می کند: « در نگاهت به طور مساوی رفتار کن تا بزرگان در ستم کاری تو طمع نکنند و ناتوانان از عدالت تو نسبت به خودشان مایوس نشوند.»
4- بازگرداندن حقوق غصب شده
وقتی که عدالت رعایت نشود. عده ای با برقراری روابط غیر صحیح از اموال عمومی به شکل غیرقانونی بهره مند شده و آن را تصرف می نمایند. امام علی علیه السلام یکی از علل پذیرش حکومت را « بازگرداندن حقوق غصب شده» بیان می دارد و می فرماید: « به خدا قسم (بیت المال غارت شده) را اگر بیابم که به وسیله آن زنان به ازدواج درآمده (مهریه زنان شد) و کنیزکان خریداری شده، آن را به صاحبانش باز می گردانم برای این که در عدالت گشایش و رفاه برای عموم است.»
امام علی علیه السلام یکی از علل پذیرش حکومت را « بازگرداندن حقوق غصب شده» بیان می دارد و می فرماید: « به خدا قسم (بیت المال غارت شده) را اگر بیابم که به وسیله آن زنان به ازدواج درآمده (مهریه زنان شد) و کنیزکان خریداری شده، آن را به صاحبانش باز می گردانم برای این که در عدالت گشایش و رفاه برای عموم است.»
بازگرداندن حقوق غصب دو نتیجه مهم دارد که امام علی علیه السلام برای آن به خدا قسم می خورد « و انی اقسم بالله قسما صادقا لئن بلغنی انک خنت من فی المسلمین شیئا صغیر او کبیرا، لا شدن علیک شدة تدعک قلیل الوفر، ثقیل الظهر.»(12) و حتی وقتی که یکی از یاران و پیروان امام «عبدالله بن زمعه» از وی درخواست کمک مالی داشت امام می فرماید «این مال نه مال من و نه مال توست بلکه جزء انفال و فیء است.»
بر پایی عدالت و بازگرداندن حقوق غصب شده رفاه و آسایش عمومی را به دنبال دارد و به تبع آن امنیت روانی در جامعه برقرار می شود.
امام علی علیه السلام در این مورد در ارتباط با رفتار نامطلوب یکی از کارگزارانش که در اموال عمومی خیانت کرده بود با عتاب و خطاب او را بریده از حق و خائن شمرده و می فرماید:« از خدا بترس و اموال عمومی را به آنان بازگردان که اگر چنین نکنی و خدا به من فرصت دهد و به درگاه خدا نسبت به تو عذر آورم، با شمشیر ضربه ای به تو خواهم زد که به هر کس ضربه زدم وارد جهنم شد.»
در این سخنان امام علی علیه السلام نکاتی نهفته است که توجه به آن راهگشای اداره جامعه اسلامی ما خواهد شد.
الف – کارگزاران خائن باید خیانت خود را جبران کنند.
ب – حاکم در برابر کارگزارانش مسئول است و پاسخگوی رفتار آنان در پیشگاه مردم و خدا می باشد.
ج – برای این که کارگزاران مواظب رفتار خود باشند، خائن باید به نحو شدید مجازات شود.
5- نظارت بر فعالیت های اقتصادی
یکی از برنامه های امام علی علیه السلام این بود که هر روز به بازارهای کوفه سرکشی می کرد و به بازاریان می فرمود: « ای گروه بازرگانان از خدا بترسید، پیشاپیش از خدا طلب خیر کنید و با آسان گرفتن بر مشتریان از خداوند برکت بخواهید ... از ستم دست بکشید و با مظلومان به انصاف برخورد کنید و به ربا نزدیک نشوید و کم فروشی نکنید و حقوق مردم را کم ندهید و در زمین به فساد سر برندارید.»

امام با حضور در بازار، از نزدیک با نحوه فعالیت اقتصادی مردم آگاهی می یافت و فعالیت های نادرست اقتصادی را منع می کرد، حتی به مردم راه صحیح فعالیت اقتصادی و آداب و قوانین آن را آموزش می داد.

6- مبارزه با فساد اقتصادی

افرادی که فعالیت اقتصادی دارند عبارتند از: بازرگانان، صنعت گران ساکن و مسافر در شهرها و صاحبان سرمایه و با توجه به این که برای این گروه از مردم، رنج سفر و خوف از بین رفتن سرمایه در فعالیت اقتصادی وجود دارد؛ لازم است که حکومت اسلامی به نظارت تنها بسنده نکند. بلکه گاهی هم دخالت لازم است برای این که فعالان اقتصادی از امکانات خود سوء استفاده می کنند. امام در این باره می فرماید:« بدان که در میان بازرگانان کسانی هستند که معاملات بد دارند و بخیل هستند و به خاطر سود دنبال احتکار هستند و کالا را به هر قیمتی که بخواهند، می فروشند و این سود جویی گران فروشانه زیانی برای همگان است و عیب بر حاکمان، پس از احتکار جلوگیری کن.»

امام یکی از عوامل برهم خوردن عدالت اقتصادی را « گران فروشی و احتکار» به حساب می آورد و آن دو را خلاف عدالت می داند و به کارگزارانش توصیه می کند با آن دو مبارزه کنند امام علی علیه السلام عوامل برقراری عدالت اقتصادی را در این فراز از سخن خود یادآوری می کند که عبارتند از:

الف – حقوق و قوانین عادلانه، آسان گیری با مشتری - دست برداشتن از ستم و ربا.»
یکی از برنامه های امام علی علیه السلام این بود که هر روز به بازارهای کوفه سرکشی می کرد و به بازاریان می فرمود: « ای گروه بازرگانان از خدا بترسید، پیشاپیش از خدا طلب خیر کنید و با آسان گرفتن بر مشتریان از خداوند برکت بخواهید ... از ستم دست بکشید و با مظلومان به انصاف برخورد کنید و به ربا نزدیک نشوید و کم فروشی نکنید و حقوق مردم را کم ندهید و در زمین به فساد سر برندارید.»

ب – اعتقاد به معنویات « ترس از خدا، طلب خیر از او.»

ج – وجود دولت و حکومت در تحقق عدالت اقتصادی در قوانین عادلانه، ضمانت اجرایی دارند.»

احتکار یکی ازعوامل بر هم زننده عدالت است یعنی این که قوت مردم نگه داری شود در حالی که مردم به آن نیازمند باشند. امام با این عامل مهم مبارزه می نمود و می فرمود:« مردم را از احتکار منع کن که رسول خدا مردم را از آن منع می کرد و هر کس بعد از منع تو، احتکار کند او را کیفر ده.»(18)
از این سخن امام علیه السلام می توان نتیجه گرفت که احتکار مانع تحقق عدالت است چون حقوق دو طرف رعایت نشده و فقط یک طرف سود برده، علت منع احتکار از طرف دولت اسلامی این است که احتکار عرضه و تقاضا و قیمت گذاری عادلانه را مخدوش می سازد.
7- مبارزه با تبعیض
همه مردم در برابر قانون برابر و یکسان هستند، تبعیض در جایی که همه دارای حقوق مساوی « حق حیات - حق معاش - حق بهره مندی از بیت المال» هستند نارواست، امام به کارگزارانش سفارش می کند که « ایاک و الاستئثار بما الناس فیه اسوة و التغابی عما تغنی به مما قد وضح للعیون فانه مأخوذ منک.»

امام در این بخش از نامه خود از مالک اشتر می خواهد که از اختصاص دادن بیت المال به شخص خودش و فراموش کردن وظیفه، برحذر باشد و در عمل اقدام به رفع تبعیض می کند تا جایی که مورد اعتراض طلحه و زبیر قرار می گیرد و در جواب آنها می فرماید:« اما آنچه را که شما - طلحه و زبیر- در ارتباط با پرداخت یکسان بیت المال یادآوری کردید، آن چیزی بود که من به رأی خودم، داوری نکردم و پی خواهش خویش نرفتم. من و شما دیدیم که رسول خدا چه حکمی در این مورد داد و اجرا کرد.»


امام در بخش دیگری از نامه اش به مالک اشتر به این نکته اشاره می فرماید که عدالت بدون مجری عادل ممکن نیست به کارگزار خود سفارش می کند:« کارگزار نزدیکان و خویشاوندانی که خوی برتری جویی و گردن فرازی دارند و در معامله انصاف را کمتر به کار می برند، ریشه ستم اینها را با بریدن اسباب آن از بن برآور. و به هیچ یک از اطرافیان و خویشاوندانت زمینی را نبخش.»

اگر این موارد مورد توجه قرار گیرد و اجرا شود، آثاری به بار می آورد که به عنوان آثار عدالت از آنها نام می بریم:

1- روشنایی چشم حاکمان.

امام عدالت را مایه حیات و حتی حیات طیبه جامعه می داند و می فرماید: «العدل حیاة»(22) و آن را زمینه ساز امنیت و عافیت بیان می کند «البستکم العافیة من عدلی.»

2- نگه داری حکومت.

3- امنیت، آبادانی و نزول برکات برای مردم .

آبادانی کشور جز از راه عدالت، از راه دیگری میسر نیست «ما عمرت البلدان بمثل العدل» و عدالت موجب نزول برکات از طرف خداوند می شود. ( بالعدل تتضاعف البرکات»

از سخنان امام علیه السلام می توان نتیجه گرفت که « جامعه به واسطه بی عدالتی و رعایت نشدن حقوق افراد در جامعه، گرچه به ظاهر تحرکی دارد، ولی از روح زندگی «حیات طیبه» محروم است ولی در پناه اجرای عدالت افزون بر آثار مادی و رشد اقتصادی زندگی معنا می یابد و مردم به صلاح و رستگاری می رسند.»

 

 

 

 


ارسال شده در توسط هاشم پورحزابی

 انواع و مراتب ولایت

       ولایت در اسلام انواعی دارد که عمده و مهمترین آنها چهار مورد ذیل است:
     1. ولایت (الله)
     2. ولایت (رسول الله)
     3. ولایت (امام)
     4. ولایت (فقیه واجد الشرایط)
     ولایت الله: بر اساس تفکر ناب دینی،بویژه اسلامی،اصل اولی در مسأله ی ولایت این است که ولایت- اعم از تکوینی و تشریعی- فقط برای خداوند سبحان است و در میان انسان ها،هیچ کس حق ولایت و سرپرستی نسبت به دیگر افراد را ندارد؛زیرا انسان باید از کسی اطاعت کند که فیض وجود و هستی خود را از او دریافت کرده باشد،و چون افراد عادی نه به انسان هستی بخشیده،و نه در بقا و دوام هستی او مؤثرند،بنابر این رأی هیچ کس برای دیگری لازم الاتباع نیست.
     (اَمِ اتَّخَذُوا مِن دُونِهِ اَولیاءَ،فَالله هُوَ الوَلِیُّ...)؛(1) آیا غیر از خدا را برای خود سرپرست و ولی قرار دادند،و حال آن که تنها او ولی و سرپرست است.
    ولایت رسول الله: گفته شد که اصل اولی این است که فقط خداوند متعال ولی انسانها و مؤمنین است؛لذا تبعیّت از دستور غیر خداوند مشروط به اذن خداست.او می تواند این حق را به هر کسی بدهد و هرکسی را که شایسته می داند در سمت ولایت و رهبری نصب کند.انبیا و پیامبران الهی

کسانی هستند که با تحدّی و اعجاز،رسالت آنها از طرف خداوند اثبات شده،و بر پیروی و اطاعت از آنها فرمان داده شده است.

     چنان که در قرآن کریم می خوانیم:
     (وَ مَا اَرسَلنا مِن رسُولٍ اِلّا لِیُطاعَ بِاِذنِ اللهِ) (2)؛هیچ پیامبری را نفرستادیم مگر این که به اذن خداوند،مردم     موظف به اطاعت فرمانبرداری از او هستند.
     و نیز آمده است:
     (وَ مَن یُطِعَ الرَّسُولَ فَقَد اَطاعَ الله)؛(3) کسی که از رسول اطاعت کند به تحقیق از خداوند اطاعت کرده است.
----------------------------

 

1. سوره ی شوروی،آیه ی 9.
2. سوره ی نساء،آیه ی 64.
3. همان،آیه ی 80.

 


ارسال شده در توسط هاشم پورحزابی

ولایت تکوینی و تشریعی

 

در یک تقسیم بندی،ولایت به دو قسم است: تکوینی،تشریعی.

      ولایت تکوینی: به معنای تصرف در موجودات و امور تکوینی است.چنین ولایتی از آن خداست و همه ی موجودات،تحت اراده و قدرتش قرار دارند؛اما خداوند به برخی از بندگان خاصّ خود،مرتبه ای از این ولایت را اضافه می کند.لذا،معجزات و کرامات پیامبران و اولیای دین از آثار همین ولایت تکوینی است.
      ولایت تشریعی: یعنی این که تشریع و امر و نهی و قانون گذاری در اختیار صاحب ولایت باشد.پیداست که تشریع از آن خدا می باشد،او اوست که فرمان می دهد چه کنید و چه نکنید؛اما پیامبر و امام هم می تواند به اذن خدا،حق تشریع و قانون گذاری داشته باشند.
      در خصوص تفویض امر و حق قانون گذاری به پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) در حدیثی از امام باقر و امام صادق (علیها السلام) می خوانیم که فرمودند:
       (اِنَّ اللهَ تَبَارَکَ و تَعالی فَوَّضَ اِلی نَبِیِّهِ امرَ خَلقِهِ لِیَنظُرَ کَیفَ طاعَتُهُم؛ثُمَّ تَلی هذِهِ الآیَهَ؛و ما آتاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ،وَ ما نَهاکُم عَنهُ فَانتَهُوا)؛ (2)
      خداوند متعال کار مردم را به پیامبرش تفویض کرد تا بنگرند چگونه اطاعت می کنند،سپس این آیه را تلاوت فرمود که هر چیزی رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) دستور می دهد بگیرید و به آن عمل کنید،و هرچه شما را از آن نهی می کند خودداری نمایید.
     پس پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه وآله وسلم) همان گونه که مشاهده شد،تنها مبلّغ نبود،بلکه مشرّع نیز بود؛البته پایه ی تبلیغ صرفاً وحی،و پایه ی تشریع بینشی بود که از جانب خداوند الهام گرفته بود،و هرگز خواسته های شخصی در کار نبود.
     این ولایت در تشریع بعد از پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) برای امامان معصوم نیز بوده است،و بسیاری از مسایل فرعی شرعیت،بر دست ایشان تشریع شده است.(3)

      با آن چه بیان شد: ولایت تکوینی از مراحل کمال روحی و وجودی است که اثر آن سلطه بر عالم کون و     جهان هستی می باشد.و ولایت تشریعی یک مقام و منصب وضعی و قانونی است که از طرف خداوند به فردی از افراد به عنوان مقام رسمی داده می شود،تا به امور اجتماعی مسلمین رسیدگی نماید.
       ولایت تکوینی که از آن به ولایت تصرف (تصرف در جهان هستی) نیز تعبیر می شود،زمینه ای برای اعطای     مناصب ولایت تشریعی نیز می باشد؛زیرا ولایت تشریعی که به معنای سلطه بر اموال و نفوس مردم است،بدون فلسفه و ملاک های معنوی و اجتماعی نخواهد بود و به هر کسی چنین منصب مهمّی داده نخواهد شد.از این روی در مکتب شیعه،(عصمت) در امام و (عدالت) در نایب امام یکی از کمترین شرایط اساسی است که ولیّ می بایست بر نفس خویش مسلط باشد،وگرنه هیچ گاه ولایت تشریعی و حتی ولایت فتوا و یا قضا که کمترین مرحله از مراحل ولایت فقیه است به او داده نخواهد شد.
        اما لازم است یادآور شویم:تشریع در حیطه ی فقاهت دو گونه است:
       1.استنباط ملاک های قطعی احکام،که مناط و ملاک قطعی موضوع حکم شرعی مشخصص می گردد،و بر اساس این تشخیص دایره ی حکم توسعه یا تضییق می یابد.لذا حکم مرتبت از محدوده ی عنوان مطرح شده در موضوع،فراتر رفته یا تنگ تر می شود. مثلاً ملاک در حرمت (خمر) چیست؟ (خمریّت) یا (مسکریّت)؟در صورت اول حرمت،مخصوص همان (خمر ) است ولی در صورت دوم شامل همه ی مسکرات می گردد.
        2.تشریع و قانون گذاری در پیش آمدها که طبق مصالح مقتضی،و بر حسب شرایط زمان،تغییر پذیر است.تشخیص این گونه موارد و تعیین احکام مربوط،شرعاً به فقیهان واگذار شده،تا در سایه ی قواعد عامه و ضولبط اصل شریعت،حکم هر یک از وقایع رخداده را روشن سازند و با نام (الحوادث الواقعه) در توقیع شریف امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) از آن یاد شده است.(4).

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

---------------------------------------- 

    1. آیت الله خامنه ای ،سخنرانی،روزنامه ی جمهوری اسلامی،سه شنبه 17 فروردین 1378،ص15

  2. مرحوم کلینی،اصول کافی،ج1،ص 267،حدیث 5.

 3. ر.ک: علامه مجلسی،بحارالانوار،ج25،ص332-334.

4. محمد هادی معرفت،ولایت فقیه،ص163.


ارسال شده در توسط هاشم پورحزابی

   ولایت چیست؟

     ولاء،وَلایت،وِلایت،ولیّ،مولی،اولی و امثال اینها همه از ماده ی (ولی)- و،ل،ی- اشتقاق یافته اند. این واژه از پر استعمال ترین واژه- های قرآن کریم است که به صورت های مختلفی به کار رفته است؛می گویند در 124 مورد به صورت اسم و 112 مورد در قالب فعل در قرآن کریم آمده است.
      معنای ا گفته است،قرار گرفتن چیزی در کنار چیز دیگر است به نحوی که فاصله ای در کار نباشد؛یعنی اگر دو چیز آن چنان به هم متّصل باشند که هیچ چیز دیگر در میان آنها نباشد،مادّه ی (ولی) استعمال می شود.مثلاً اگر چند نفر پهلوی هم نشسته باشند و ما بخواهیم وضع و ترتیب نشستن آن ها را بیان کنیم،می گوییم: زید در صدر مجلس نشسته است (وَیَلیهِ عَمْرُو) یعنی بلافاصله در کنار زید عرو نشسته است.به همین مناسبت طبعاً این کلمه در مورد قرب و نزدیکی به کار رفته است اعم از فرب مکانی و قرب معنوی؛و باز به همین مناسبت در مورد دوستی،یاری،تصدی امر،تسلط و معانی دیگر از این قبیل استعمال شده است؛چون در همه ی اینها نوعی مباشرت و صلی این کلمه هم چنان که راغب اصفهانی (قدس سره) در (مفردات القرآن) اتصال وجود دارد.
       برای این ماده و مشتقات آن،معانی بسیاری ذکر کرده اند.راغب اصفهانی راجع به خصوص کلمه ی (ولایت) از نظر موارد استعمال می گوید:(ولایت،به معنی نصرت است،و اما ولایت به معنی تصدی و صاحب اختیاری یک کار است.وگفته شده که معنی هردو یکی است و حقیقت آن (تصدی و صاحب اختیاری است).(1)
      در فرهنگ فارسی معین،برای لفظ (ولی) معانی متعددی از قیبل دوست،یار،صاحب،حافظ،آن که از جانب کسی در کاری تولیت دارد و برای (ولایت) معنی حکومت کردن بیان شده است.پس (ولایت) همان حکومت و سرپرستی است که در ریشه ی لغوی آن نهفته است.
       البته این بدان معنی نیست که تمام اختیارات مردم به ولی سپرده شود به طوری که مردم اصلاً به حساب نیایند.در مورد ولایتی که شخص بر اموال صغار دارد،صغیر اصلاً به حساب نمی آید،ولی در مورد ولایتی که ولی امر بر مردم دارد این گونه نیست که مردم هیچ انگاشته شوند.
      برخی (ولایت) را به معنای (قیمومیّت) که لازمه ی آن تداعی (محجوریّت) در مولّی علیه است پنداشته اند و نوشته اند:(ولایت به معنای قیمومیّت،مفهوماً و ماهیتاً با حکومت و حاکمیت سیاسی متفاوت است؛زیرا ولایت حق تصرف ولی امر در اموال و حقوق اختصاصی شخصی مولّی علیه است،که به جهتی از جهات،از قبیل عدم بلوغ و رشد عقلانی،دیوانگی و غیره،از تصرف در حقوق و اموال خود محروم است،در حالی که حکومت و حاکمیت سیاسی به معنای کشورداری و تدبیر امور مملکتی است...) (2)

------------------------------------------

1. ر.ک: مرتضی مطهری،مجموعه آثار،ج3،ولاء و ولایت ها،ص255 و 256.
2. مهدی حایری یزدی،حکمت و حکومت،ص178.

 

 


ارسال شده در توسط هاشم پورحزابی